منشور روحانیت پیام امام خمینی خطاب به مراجع تقلید، روحانیان و طلّاب، مدرسّان حوزههای علمیه، ائمه جمعه و جماعات است.[۱] این پیام در ۳ اسفند ۱۳۶۷ش، در جواب به شبهاتی در مورد نظام اسلامی و شیوه عملکرد آن صادر شد.[۲] بهنظر برخی، امام خمینی در این پیام، راهبرد نظام جمهوری اسلامی ایران و رسالت حوزههای علمیه را تعیین کرد[۳] و از دغدغهها و نگرانیهای خود دربارهٔ این نهاد سخن گفت.[۴] منشور روحانیت را یکی از مهمترین اسناد برجایمانده از امام خمینی دانستهاند.[۵] به عقیده آیتالله جوادی آملی، منشور روحانیت وصیتنامهٔ خاص امام خمینی به جامعهٔ روحانیت است؛[۶] با این حال آیتالله خامنهای توصیه کرده این نامه را همهٔ مردم بخوانند و به آن عمل کنند.[۷] جایگاه روحانیت و نقش آن در پیشبرد انقلاب اسلامی، انتقاد از متحجّرانِ حوزههای علمیه، ردّ نظریه جدایی دین از سیاست،مسئلهٔ سلمان رشدی و حکم ارتداد او، قطعنامهٔ ۵۹۸، تذکر بابت رواج اسلام سکولار و… از مفاد مهم و بنیادین این سند است.[۸] گفته شده بخشهایی از این نامه، جواب شبهههای آیتالله منتظری دربارهٔ مسئله جنگ و شهادت بوده است.[۹] منشور روحانیت در ادامهٔ نامههایی از امام خمینی همچون منشور برادری در آبان ۱۳۶۷ش، نامهٔ امام به بسیج طلاب و دانشجویان در آذر۱۳۶۷ش و نامهٔ امام به میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی صادر شده است.[۱۰]
متن کامل منشور روحانیت : بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام، مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههای علمیه و ائمهی محترم جمعه و جماعات دامت برکاتهم صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبهی شهیدان، خصوصاً شهدای عزیز حوزهها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت؛ پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نمودهاند. سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیت که رسالهی علمیه و علمیهی خود را به دم شهادت و مُرکب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابهی ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامهی نبرد، رشتهی تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند. سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقّه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پارهی پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمیرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزهی مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقهی ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کردهاند در خلسهی حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب، جز عطیهی شهادت نخواستهاند. البته همهی مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیدهاند. یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجاب ها مانده است و در خانهی عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمییابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی، سینهی سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کتم عدمها بهوجود نیامدهام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود، وصفی بکنم. من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسی میشنویم؛ بگذارم و بگذرم. تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع، مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کج رویها بودهاند. علمای بزرگ اسلام در همهی عمر خود تلاش نمودهاند تا مسایل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی بهعنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت علیهمالسلام به خورد تودهها داده بودند. جمعآوری و نگهداری علوم قرآن و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیرهی معصومین علیهمالسلام و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همهی امکانات خود را بهکار میگرفتند، کار آسانی نبوده است که بحمدالله امروز نتیجهی آن زحمات را در آثار و کتب با برکتی همچون کتب أربعه و کتابهای دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشتههای متنوع علوم، مشاهده میکنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیلالله نگذاریم، چه باید بگذاریم؟ در بعد خدمات علمی حوزههای علمیه، سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمیگنجد. بحمدالله حوزهها از نظر منابع و شیوههای بحث و اجتهاد، غنی و دارای ابتکار است. تصور نمیکنم برای بررسی عمیق همهجانبهی علوم اسلامی، طریقهای مناسبتر از شیوهی علمای سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزارسالهی تحقیق و تتبع علمای راستین اسلام، گواه بر ادعای ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیهگاه محرومان بوده است؛ همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شدهاند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند. شهدای روحانیت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند؛ یقیناً رقم شهدای گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند، زیاد است. در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علمای اسلام اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت، پیشکسوت شهادت نبودهاند و بر بالای دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است. در ۱۵ خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس میگذاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهای دیگر، زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شدهاند و این رقم نشان میدهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است. امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی صلیالله علیه و آله و سلّم رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاک باخته است. علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است. و خداوند کسانی را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر میکنند، نمیبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوهی زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوّت آنان برای کسب معارف میکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگواری زیستند. در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سرنیزه بوده است، نه سرمایهی پولپرستان و ثروتمندان؛ بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. مخالفت روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاطآمیز کنند. علمای راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزی اطمینان نمیکردند و ابزاری از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمهی ورود استعمار بود؛ لذا گاهی حکم به منع استفاده از آنها را میدادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایی چون ایران وسایلی نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون برای بیاعتبار کردن عقاید مذهبی و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملی استفاده نمینمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسؤولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از اینکه روحانیت با کمی امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشهی مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستی اگر کسی فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمی کند، سادهاندیشی نیست؟ مسألهی کتاب آیات شیطانی کاری حساب شده برای زدن ریشهی دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران میتوانستند، ریشه و نام روحانیت را میسوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و إن شاءالله از این پس نیز خواهد بود؛ به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته این بدان معنا نیست که ما از همهی روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشهی دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند؛ اینها مروّج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسولالله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مایوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود. یکی راه ارعاب و زور؛ دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربهی ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست، دون شان فقیه و ورود در معرکهی سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد. یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز. ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همهچیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستهی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. بهزعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والاّ عالم سیاست و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسایل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بهشمار میرفت. در مدرسهی فیضیه، فرزند خُردسالم- مرحوم مصطفی- از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود. علمای دینباور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند؛ و یکی از مسایلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود؛ هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به در میرفت. ترویج تفکر شاه سایهی خداست و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کنندهی حکومت قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام باطل است و هزاران إن قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزهی منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای ۱۵ خرداد رقم خورد. در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود، مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودی گلولهی حیله و مقدسمآبی و تحجر بود؛ گلولهی زخم زبان و نفاق و دو رویی بود که هزار بار بیشتر از باروت سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند؛ حتی نسبت تارکالصلوه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را بهعهده داشتند، میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت، خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشهی دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازی خورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است؛ و نمونهی بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین علیهالسلام که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پروندهی تفکر این گروه همچنان باز است و شیوهی مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازهی ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائلهی قم و تبریز با هماهنگی چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که میتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر برآوردند؛ باز خدا رسوایشان ساخت. دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانهی دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسؤولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ میدهد، فریاد وا اسلاما سر میدهند! دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحهی مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمهی شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجهی نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفهی تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای به دست دشمنان کار آسانی نیست. با این که در کشور ما در اجرای عدالت بین روحانی و غیر آن امتیازی نیست، ولی وقتی با متخلفی از روحانیت خوشسابقه یا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی میشود، فوراً باندها فریاد میزنند که چه نشستهاید، جمهوری اسلامی میخواهد آبروی روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسی مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ میکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا میدهد. مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوء استفاده نکنند و با موجآفرینی و تبلیغات، اذهان را نسبت به روحانیون متعهد، بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچکس قایل نیست و خدا میداند که شخصاً برای خود ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قایل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند، مهیای مؤاخذهام. حال بحث این است که برای جلوگیری از تکرار آن حوادث تلخ و رسیدن به اطمینان از قطع نفوذ بیگانگان در حوزهها چه باید کرد؟ گرچه کار مشکل است ولی چاره چیست، باید فکری کرد. اولین وظیفهی شرعی و الهی آن است که اتحاد و یکپارچگی طلاب و روحانیت انقلاب حفظ شود وگرنه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابی %۸ Recent Posts
Categories
|
منشور روحانیت
Posted by
–